ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا
ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا

18 ماهگیه گل پســــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم

                       

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به همه...

امروز با تاخیراومدم از 18ماهگی ایلیای مامان بگم،راستش بردیمش پسرمونو واسه واکسن جدا از گریه کردنش که دله من آتیش گرفت،دکتره اونجا گفت وزنش بالا نرفته فقط هی داره قد میکشه

هیچی دیگه منم که همیشه منتظره استرس هستم باکلی ناراحتی بردمش پیشه دکتر متخصصش،ایشون گفت خیلی هم خوبه عیب نداره.گفتم نــــــــــــــــه،باید چاق شه دکتر.... گفت باشه اما اول1چکاب کامل بدین  خلاصه بردیمش ازمایش هم داد و جواب رو گرفتیم.

بردم پیشه دکترش گفت:عــــــــــــــــــــــــــــالیه.گفتم هرجور هست اشتها اور بدین.اونم داد اما گفت ممکنه اصلا چاق نشه به 1ماه رسید بیارش ببینم.حالا هم دیگه با خیاله راحت اومدم اینجا.


اینم ایلیای مامان روزه واکسن رفتنش

مرسی که بهمون سرزدین


نظرات 3 + ارسال نظر

سلام عزیزم....وبلاگت خیلی قشنگه..لینکت کردم

مهتاب مامان مسیحا 1391/12/16 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام
خوبی؟
ببینم می تونی این بچه را صحیح و سالم نگه داری و بزرگش کنی؟
چی کارش داری بنده ی خدا رو ؟؟؟
چرا دوست داری چاق شه؟؟؟؟

مهتاب مامان مسیحا 1391/12/16 ساعت 03:38 ب.ظ

سلام عزیزم
مامانم گفت که دایی ات بنده ی خدا به رحمت خدا رفته
ببخشید من نتونستم تو ختمشون شرکت کنم
می دونی که ساعت کار من خیلی طولانی
الان آخر ساله مرخصی نمی دن بهمون
ببخشید و بازم شرمنده
از طرف من به مامانت هم تسلیت بگو
ان شا الله خداوند رحمتشون کنه و سر سفره ی امیرالمومنین مهمون باشند...
امین

فدایه شما.ممنونم ازت خدا خونوادتونو براتون نگه داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد