ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا
ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا

مشهد رفتن♥♥♥

                                   

                             نایت اسکین


سلام به همگــــــــــــــــــــی

من اومدم دوبــــــــــــــــــــاره

اینبار از سفر اول ایلیای مامان به مشهد اومدم بگم.خانواده ی ما و عموی ایلیای(مهسا جون)رفتیم مشهد.جایه همگی خالی خوش گذشت اما ایلیا واااااااااااااااقعا اذیت کرد. ایلیا ی مامان اگه بزرگ شدی خوندی حتما بدون که اگه بچت اذیتت کرد نگی ما خیلی خوب بودیم الانیا اینجورین شما هم اندازه خودت خیــــــــــــــلی اتیش میسوزونی

خلاصه که همش غر میزد یا همش درحاله گم شدن بود.مهسا جون هم همش درحاله گریهواسه ایلیا که بی داداش نشه یک وقت ما هم یک سره میدویدیم دنبال ایلیا یا مثه دزدو پلیس همش در کمینش بودیمبیچاره باباش یک دقیقه هم راحت ننشست

اما در کل خوب بود ایشاا...بزرگتر بشه منم زنده باشم میبرمش دوباره اینبار بهتر معنی سفر رو میفهمه


چون بابای ایلیا واقعاااا این چندروز خیلـــــــی زیاد زحمت ایلیا رو کشید گفتم گناه داره اگر عکس نزارم اینجا(من عاشق این عکسم

این عکس عکس اولیه که انداختم انگار بزور داریم میبریمش(تو ماشین خوابیده داریم میریم)

این عکس موقعی بود که رفتیم روز اول نماز ظهر تو حیاط حرم امام رضا(چقدر هم ســــــــــرد بود)


اینم عکس این دختر عمو پسرعمو



اینجا هم شب و بی حال شدن ایلیای مامان.


اینم از سفر رفتن ایلیا به مشهد.خدانگهدار