ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا
ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا

ماه محرم♥♥♥

نایت اسکین

سلام به همگی

امروز میخوام از ماه محرمی که گذشت بگم


سومین ماه محرمی بود که ایلیا مامان دید.امسال خیلی بهتر میفهمید همش هم سینه میزد حسین حسین میگفت.امسال من و ایلیا شبها میرفتیم با دسته عزاداری بیرون.منو عشقمتا به روز تاسوعا رسید و مثل هر سال رفتیم خونه خاله واسه نذری،خدارحمت کنه شوهرخالم رو خیلی جاش خالی بود روحش شاد.

اینم اولین عکس از تاسوعا

اونجا شروع به دعا خوندن کردن بعد هم نذری رو پخش کردن و ایلیا هم با فامیل حسابی خوش بود.منو عشقم

از جمله مهراسا که از بچگی باهم بودن.اینم مهرآسا و ایلیا

وهمینجور سارینا جون که همیشه مواظب این دوتا کوچولو هست هم اونجا بود.

خلاصه که امسال هم به امید خدا ماه محرم رو همه با هم بودیم.

جایه تمامه اموات خالی(خاله فیروزه،مسعود اقا،دایی محمدرضا....)همه اونایی که

وقتی بودن باعث تمامه شادیا بودن حالا که رفتن فقط 1خانواده نپاشید 1فامیل از هم پاشید.

میدونید چیه؟الان که این پست رو میزارم حالم خیلی خوب نیست دلم اونقدر تنگه که خدا میدونه.دلم واسه خیلیا تنگ شده که هیچ دسترسی بهشون ندارم.کاش میشد یه جوری دید یه جوری باهاشون حرف زد...نمیدونم.....

خدانگهدار