ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا
ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا

ماه محرم 91

               

                                                 *سلام به همگی*

امسال ماه محرم ایلیا تازه از مریضی در اومده بود.بچم انفولانزا گرفته بود خیلی حالش بد بود.دکتر بردیمش تا خوب بشهشکلکهای جالب و
متنوع آروین الان دیگه خداروشکر خوب شد.اما نشد هیئت بریم.ولی ایلیای مامان تو خونه یادگرفته بود همش سینه میزد،جالبش اینجا بود که نوحه خون تا میگفت یا حسسسسسین ایلیا بلند میگفت:بله؟؟؟واین حرکت ساعت ها ادامه داشتخلاصه که یکم دمه در رفتیم دسته ببینیم اما مثه پارسال نشد بریم


حالا عیب نداره دیگه کاریش نمیشه کرد،اما لباسش رو تنش کردم رفتیم بیرون1سر زدیم.ایشاا...بزرگتر بشه با خیاله راحت بریم بیرون.فداش بشم من اینم 1عکس از ایلیای مامان البته هنوز خونه بودیم اینجا 


خدایه مهربون ازت خیلی خیلی ممنونم که مواظب ایلیای مامان هستی.خیلی خیلی ممنونم که این پسر رو به ما دادی.خدایااااااااااااا همه بچه هارو واسه مادراشون نگه دار و زیره سایه خودت و پدرو مادر خوش بختشون کن.

ممنونم که به ما سر زدین


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد