ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا
ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا

سفرایلیا به شمال♥♥♥

                                        نایت اسکین

سلـــــــــــــام به همگی

ایلیای مامان بازم رفت سفر

این بار هم دریا البته ایندفعه به جای جنوب رفتیم شمال

جایه همگی خالی خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــی خوش گذشت.ما بودیم و مامانی بابایی و خانواده دایی امین

         

همگی رفتیم نشتارود.اینبار هم چون داداش امیرحسین باهامون بود کلی ایلیا خوشحال بود.هم خیلی بازی کرد هرجا میرفت با داداش میرفت.مدام از سر و کوله امیرحسین بالا میرفت اون طفلک هم همش میخندید.ایلیا کلـــــــــــــــــــی کیف میکردو احساس ارامش داشت.اینم نمونش

خلاصه که همش بیرون بودیم.ایلیا راه میرفت میگفت دریاااااااااااااااااااا.اما خداییش هوایی که این بار تو شمال دیدم تو عمرم جایی ندیده بود.خنک ابری عالــــــــــــــــــــــــــــــی بود.این عکسها تو حیاط ویلاست.



از ساعت6عصر هرروز تا10شب مدام کنار دریا بودیم بعدم تو حیاط ویلا شام میخوردیم.بهتریـــــــــــــــــن روزها....

یک روز رو رفتیم جاده 3000.جایه وسیع واسه بازی بچه ها و عکس های ماااااا

راستش من که نفهمیدم این چه بازی بود اما این دوتا علاقه زیاد به چوب بازی داشتن

تااااااااااااازه بدمینتون هم بازی میکردن.البته ایلیا تمامه توپ هارو خراب کرد.همش هم میگفت من بلدم


بعداز اون1روز رو رفتیم نمک ابرود.با تله کابین رفتبم بالا ایلیا 1کوچولو ترسیده بود پایین رو نگاه میکرد اما اون بالا محشر بود.همه جا مه بود ایلیا و امیرحسین ماشاا...خووووووووب بالا میرفتن از همه جا

بعدشم اومدیم برگردیم گفتیم هرکی یه چیزی بخوره.همه آش خوردن غیراز خانواده ما که بستی خوردیم اماااااااااااااا چشمتون روز بد نبینه ایلیا تا خورد چنان لرزی کرد که.... هرکار کردیم نمیشد دندوناشو نگه داره هی میخورد به هم بدو بدو برگشتیم تله کابین سوارشدیم اومدیم پایین.تا بیایم پایین یخ بود اما کم کم خوب شد دوباره شروع کرد به دویدن..

خلاصه که به بهترین نحو شمال تمام شد.بیش از حد خوب بود.خدیا شکرت...