سلام عزیزان*
این وبلاگ رابرای تنها پسرم ایلیا منویسم که وقتی بزرگ شد از مامان باباش تمامه ساعت های زندگیشو یادگاری داشته باشه*خیلی خیلی خدا رو شکر میکنیم برای دادن این پسر سالم و سرحال***
ایلیای مامان:
زیباترین گلهارا برای زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای غم هایت ارزومندیم*
ادامه...
سلام * 25دی ماه ایلیای مامان رفت تو 7ماهگی بردیم اول واکسن زد*
اخ که نمیدونید چه وحشتناک بود به جفت پاهاش زدن اما چی؟؟؟؟؟؟؟؟بچه از زوره درد جیغ و هواری را انداخت که دیگه نفسش در نمیومدبعدش بردیم برای قدو وزن*ایندفعه تا میزاشتیم زمین از ترس واکسن دوباره گریه میکرد*حالا ما هی میخندونیمش اما باز اون خانم رو میدید که میاد بالا سرش باز گریه میکرد خلاصه برنامه داشتیم این1روز*