سلاااااااااااااام
امروز میخوام از بیرون رفتن ایلیا بگم
چندروز پیش به لطف دوسته خوبم(زهره جان)ایلیا رو بردیم 1شهربازی سرپوشیده،جایه همه بچه ها خااااااااالی،تو ماشین ایلیا خوابید و دم در اونجا به زور بیدارش کردیم.اما اصلا حوصله نداشتخلاصه که تا رفتیم و اسباب بازی هارو دید کلی ذوق زده شد تا جایی که شد بازی هایه مخصوصه سنش رو بازی کرد و واقعاااااا بهش خوش گذشت و همینجور به ما من و زهره جون وقتی قیافه ی خوشحاله ایلیای مامان رو میدیدم خود به خود خندمون میگرفت
اینم عکس ایلیای مامان
این یکی عکس واقعا فکر میکرد داره خودش میرونه چون به چه زحمتی دولا میشد تابوق بزنه
واما اینجابچم طفلکی یهووووووووووووو با سر رفت تو دسته ی این بازیه،هیچی دیگه اول ترسید بعدم زد زیره گریه .(این عکس قبل از حادثه هست)
واماااا نکته ی این عکس...
این عکس جایه کبودی رو لپه ایلیای مامان رو نشون میده
خیلی دلمون سوخت واسش کلی نازش دادیم و ادا اطوار دراووردیم،وچندتا بازی دیگه کرد تا یادش رفت
خلاصه که عکس زیاده اما من دیگه همین چندتارو یادگاری براش گذاشتم اینجا.
اینم از ماجرایه گردش ایلیای مامان
سلاااااام به همه
اینبار اومدم از هردری یه حرفی بزنم
ایلیای مامان دیگه تازگیااااااااااا 1کم بااسباب بازیاش بازی میکنه دیگه داره اقا میشه گل پسریم
منم ازش عکس گرفتم.البته با همه اسباب بازیاش نه اما خداروشکر با بی خطراش بیشتر بازی میکنه از جمله همین اسباب بازیش که منم دوسش دارم
چندروز پیش هم باباش گفت اماده شیم بریم پارک،ایلیا هم زودتراز همه دمه در بود و مدام میگفت دد دد ددخلاصه که جای همتون خالی خوش گذشت ایلیا هم تا میشد بازی کرد از وسیله برقیا میترسید اما با همکاریه من نشست و بازی کرد،اگه بدووووونید منه بیچاره سرگیجه گرفتم تا این اقا بهش خوش بگذره.1نمونش از اون ماشینکا که دور میچرخه بود،اخ اخ منم با همون سرعت میدویدم هی اون اقاهه میگفت خانم نمیوفته ولش کن بابا من میگفتم نه ه ه ه ه ه فکرشو کنید گرم که بود منم که دنباله اون میدویدم هلاااااااک شدمامابچم خیلی خوشحال بود مخصوصا میدید منم باهاش میچرخمهرچی که خوب بود خلاصه،این عکس رو انداختم چون فقط اینجا اجازه وایسادن و نفس کشیدن داشتم اما خداییش اگه باباش نبود من که دیگه نمیتونستم بغلش کنم،طفلکی باباش هیچی نفمید همش اونو بغل میکرد که در نره
کارایه دیگه ی این که ایلیای مامان 1کوچولو اگه خدا بخواد به کتاب داره علاقه پیدا میکنه و من خیلی خوشحاااااااالم منم هرزگاهی 1کتاب برمیدارم میخونم تا اونم بشینه و بخونه بماند که 3تا کتاب رو خورد تا فهمید دیگه باید عکساشو ببینه نه بخورهاینم1عکسه یواشکی از کتاب خوندنش
این همه از اقاییش گفتم یه دونه هم از خراب کاریاش بگم،
ایلیا خان تو خونه وقتی باشه همه جا مرتبهنه واسه این که ایشون مرتب اند نه ه ه ه ه واسه این که 1کم فضول تشریف دارن.هرچی رو زمین باشه بدونه تردید بهم میریزه حالا هرچی باشه.مثه اون چندروز پیش که مامانی سبزی خریده بود و همون موقع تلفن زنگ خوردو رفت که جواب بده من اومدم بالا دیدم به به ایلیا مشغوله سبزی خوردنهاونم چی ی ی اشغال سبزیمن اونقدر عصبانی شدم که اخه چرا 1دقیقه هم اروم نمیگیری.البته سریع عکس گرفتم بدش از اشپزخونه بیرونش کردم
یکی دیگه از کارایه خلاقانه ی ایلیا شکستنه تمامه کاسه و لیوان های مامانیه.کلی هم بچم ذوق میکنه وقتی میشکنه