سلـــــــــــــام به همگی
ایلیای مامان بازم رفت سفر
این بار هم دریا البته ایندفعه به جای جنوب رفتیم شمال
جایه همگی خالی خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــی خوش گذشت.ما بودیم و مامانی بابایی و خانواده دایی امین
همگی رفتیم نشتارود.اینبار هم چون داداش امیرحسین باهامون بود کلی ایلیا خوشحال بود.هم خیلی بازی کرد هرجا میرفت با داداش میرفت.مدام از سر و کوله امیرحسین بالا میرفت اون طفلک هم همش میخندید.ایلیا کلـــــــــــــــــــی کیف میکردو احساس ارامش داشت.اینم نمونش
خلاصه که همش بیرون بودیم.ایلیا راه میرفت میگفت دریاااااااااااااااااااا.اما خداییش هوایی که این بار تو شمال دیدم تو عمرم جایی ندیده بود.خنک ابری عالــــــــــــــــــــــــــــــی بود.این عکسها تو حیاط ویلاست.
از ساعت6عصر هرروز تا10شب مدام کنار دریا بودیم بعدم تو حیاط ویلا شام میخوردیم.بهتریـــــــــــــــــن روزها....
یک روز رو رفتیم جاده 3000.جایه وسیع واسه بازی بچه ها و عکس های ماااااا
راستش من که نفهمیدم این چه بازی بود اما این دوتا علاقه زیاد به چوب بازی داشتن
تااااااااااااازه بدمینتون هم بازی میکردن.البته ایلیا تمامه توپ هارو خراب کرد.همش هم میگفت من بلدم
بعداز اون1روز رو رفتیم نمک ابرود.با تله کابین رفتبم بالا ایلیا 1کوچولو ترسیده بود پایین رو نگاه میکرد اما اون بالا محشر بود.همه جا مه بود ایلیا و امیرحسین ماشاا...خووووووووب بالا میرفتن از همه جا
بعدشم اومدیم برگردیم گفتیم هرکی یه چیزی بخوره.همه آش خوردن غیراز خانواده ما که بستی خوردیم اماااااااااااااا چشمتون روز بد نبینه ایلیا تا خورد چنان لرزی کرد که.... هرکار کردیم نمیشد دندوناشو نگه داره هی میخورد به هم بدو بدو برگشتیم تله کابین سوارشدیم اومدیم پایین.تا بیایم پایین یخ بود اما کم کم خوب شد دوباره شروع کرد به دویدن..
خلاصه که به بهترین نحو شمال تمام شد.بیش از حد خوب بود.خدیا شکرت...
سلام به همگــــــــــــــــــــی
من اومدم دوبــــــــــــــــــــاره
اینبار از سفر اول ایلیای مامان به مشهد اومدم بگم.خانواده ی ما و عموی ایلیای(مهسا جون)رفتیم مشهد.جایه همگی خالی خوش گذشت اما ایلیا واااااااااااااااقعا اذیت کرد. ایلیا ی مامان اگه بزرگ شدی خوندی حتما بدون که اگه بچت اذیتت کرد نگی ما خیلی خوب بودیم الانیا اینجورین شما هم اندازه خودت خیــــــــــــــلی اتیش میسوزونی
خلاصه که همش غر میزد یا همش درحاله گم شدن بود.مهسا جون هم همش درحاله گریهواسه ایلیا که بی داداش نشه یک وقت ما هم یک سره میدویدیم دنبال ایلیا یا مثه دزدو پلیس همش در کمینش بودیمبیچاره باباش یک دقیقه هم راحت ننشست
اما در کل خوب بود ایشاا...بزرگتر بشه منم زنده باشم میبرمش دوباره اینبار بهتر معنی سفر رو میفهمه
چون بابای ایلیا واقعاااا این چندروز خیلـــــــی زیاد زحمت ایلیا رو کشید گفتم گناه داره اگر عکس نزارم اینجا(من عاشق این عکسم
این عکس عکس اولیه که انداختم انگار بزور داریم میبریمش(تو ماشین خوابیده داریم میریم)
این عکس موقعی بود که رفتیم روز اول نماز ظهر تو حیاط حرم امام رضا(چقدر هم ســــــــــرد بود)
اینم عکس این دختر عمو پسرعمو
اینجا هم شب و بی حال شدن ایلیای مامان.
اینم از سفر رفتن ایلیا به مشهد.خدانگهدار
سلااااااااااام
بازم ما اومدیییییییییییم
امروز می خوام از اولین مسافرت ایلیای مامان بگم
این ماه ما همراه خانواده ی امیرحسین جون و فرگل جون تصمیم گرفتیم بریم سفر و قرار شد همه با هم بریم کیش
خلاصه که اثاثامونو جمع کردیم و سه شنبه صبح پرواز کردیم سمت کیش
همه چیز عالی بود جزء قسمت اخرش که ایلیا کلی جیغ و هوار زد و همه رو کلافه کرد.البته حقم داشت خسته شده بود.1ساعت و نیم رو هوابود و هیچ کاری هم نمیشد کرد خلاصه بزور ساکت کردیمش تا رسیدیم وای که چقدر گرم بودداشتیم خل میشدیم از گرما تا رسیدیم هتل و اراااااااااااااااامش پرید تو سفرمون اینم عکس ارامش بعداز طوفان اینجا واقعا ایلیا بی حاله....
بعداز1استراحت همه با هم رفتیم هوا خوری،جاااااااتون خالی هلاک شدیم از گرما اما خوب بود از کلافگی همش میخندیدیم
خدایی از قیافه همین تا میشه بفهمید چقدر هوا خوب بود
بعدشم اومدیم هتل و ازفرداش دیگه کامل گشتیم از لب دریا گرفته تا پاساژ و....
به ما که خیلی خوش گذشت ایشاا... به همه خوش گذشته باشه 1کی از همسفرامون 1دختره بامزه و ناز بود به اسم فرگل که دختر خاله امیرحسین جون میشد فقط1جاوانمیسادن 1عکس درست بگیریم ازشون واسه همین فقط2تا عکس خوب شد که میزارم اینجا که یادگاری بمونه
بقیه عکس ها هم میزارم در ادامه مطلب
ممنونم بهمون سرزدین.
ادامه مطلب ...