سلام عزیزان*
این وبلاگ رابرای تنها پسرم ایلیا منویسم که وقتی بزرگ شد از مامان باباش تمامه ساعت های زندگیشو یادگاری داشته باشه*خیلی خیلی خدا رو شکر میکنیم برای دادن این پسر سالم و سرحال***
ایلیای مامان:
زیباترین گلهارا برای زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای غم هایت ارزومندیم*
ادامه...
امروز اومدم از سفره دوم ایلیای مامان براتون بگم.ما بالاخره امسال هم تونستیم 1سفره کوچولو بریم.البته اگر همت عمه اعظم(عمه ایلیا)نبود عمرا ما راه نمیوفتادیم.
خلاصه که ما با خانواده ی عمه ی ایلیای رفتیم سفر همگی تصمیم گرفتیم بریم به کاشان.جایه همگی خالی کلی جایه دیدنی داشت که ما اصلا نه شنیده بودیم نه فکرش رو میکردیم.
خیلی به ما خوش گذشت از همه بیشتر من و ایلیا.چون ایلیا 3تا دختر عمه داره که اجازه نمیدن حوصلش سربره.2تا شون سنگ تموم گذاشتن واسه ما،مدام یا با ایلیا بازی میکردن یا بغلش میکردن به همین دلیل به من کلی خوش گذشت.
اینبار تو عکس هایی که انداختم از ایلیای مامان عکس دختر عمه هایه ایلیا هم هست که بزرگه مینا و کوچیکه مبینا هست.
درضمن با بی میلی تمااااااااااام از سفر برگشتیم چون واقعا خوش گذشت.تا2روز بعداز اومدن هم ایلیا مدام دمه در خونه مینشست و با گریه میگفت د د د د... میدید کسی به دادش نمیرسه میگفت:میمــــــــــــما(مینا).....
اینم 1دونه از عکس هایه ایلیا تو باغ فین کاشان.بقیش هم در ادامه مطلب میزارم