سلام عزیزان*
این وبلاگ رابرای تنها پسرم ایلیا منویسم که وقتی بزرگ شد از مامان باباش تمامه ساعت های زندگیشو یادگاری داشته باشه*خیلی خیلی خدا رو شکر میکنیم برای دادن این پسر سالم و سرحال***
ایلیای مامان:
زیباترین گلهارا برای زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای غم هایت ارزومندیم*
ادامه...
امروز میخوام از خوابیدن ایلیا که برای اولین بار تو تختش گذاشتیم بگم چند شب پیش ایلیا رو گذاشتم تو تختش که عادت کنه اونجا بخوابه شبها,اما نمیدونید نصفه شب دیدم1صدایه تاپ تاپ میاد اینور اونورو نگاه کردم دیدم خبری نیست اما دیدم صدا هنوز میاد اونم چی از سمت تخت ایلیا باتعجب رفتم بالا تختش دیدم وااااااااااااااااااااای ایلیا تو خواب پاهاشو از لایه میله های مثلا محافظ تخت اوورده بیرون هی با 2تا دستشو خودشو بلند میکنه با شکم میکوبه رو تخت!!!!!!!!!!اونقدر دلم سوخت واسش
بلندش کردم دوباره سره جاش گذاشتم بیچاره هنوز چشماش بسته بوداما معلوم بود ناراحته چون هی بغض میکرد تو خوابخلاصه دوباره خوابید اما 1کم که گذشت ایندفعه با صدایه گریش پاشدم رفتم بالا سرش دیدم واااااااااااااااای اینبار کلش لایه میله هاس اونقدر از دسته این میله ها اعصابم خورد شد که خدا میدونه
اخه یکی نیست بگه ما نخوایم کسی اینجوری از بچه هامون محافظت کنه کیو باید ببینیم؟اینجوری بدتره که.یا ضربه مغزی میشن یا پاهاشون کنده میشه اگه میله نباشه تکلیفمون معلومه دیگه.نکردن لااقل کامل با چوب 1سره دورتادرو تختو بپوشونن که این بدبختیو نداشته باشیم. اخرسر بلندش کردم گذاشتم پیشه خودم تا صبح راحت خوابید بچم. صبح پاشدم دورتادور تخت رو با پتو(پتو مسافرتی)پوشوندم که دیگه به میله نخوره و مشکل حل بشه,که خداروشکر حل شد اما تنها مشکل الان اینه که دیگه هیچ جارو نمیبینه وقتی پامیشه و تا چشماشو باز میکنه میزنه زیره گریه اما من سریع میپرم بالا سرش و از تخت بیرون میارمش مثلا داریم عادتش میدیم که جدا بخوابه
سلام .... وبلاگ ایلیا خیلی قشنگ بود ........
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
ایشالا همیشه زیر سایه پدر مادر مهربونش باشه .....
از طرف ما ببوسش....
سلام ممنونم ازتون