3تا داداش

                              
سلاااااام
امروز میخوام از اومدن داداش ماهان بگم براتوووووووووووونداداش ماهان هروقت که میاد یا تولده یا مهمونی*خلاصه که قدمش واسه ما خوبه وقتی اومد دعوت بودیم خونه بابا علی امیرحسین,خوب بود خیلی خوش گذشت به همممون حتی بچه ها چون باز همون 4تا بچه همیشگی بودن(ماهان,امیرحسین,ایلیاو فرگل کوچولو)اما بازم هرچی خواستیم از این بچه ها عکس4نفری بندازیم نشد,یعنی بازم از فرگل عکس نداریم
خلاصه شب شدو اومدیم خونه دیدیم پشت سر ما دایی امین و زندایی و امیرحسین اومدن که شب خونه مامانی بخوابن*بچه ها خیلی ذوق کردن
امااااااااااااااااا مامانی خواست که مثلا بچه ها دیگه خیلی بهشون خوش بگذره 2تاشونو (ماهان و امیرحسین)برد پیش خودش تا لالایی بگه*شروع کرد به گفتن قصه شنگول و منگول,وقتی تمام شد امیرحسین گفت میخوام برم پیش مامانم بخوابم.ماهان گفت همینجا بخواب اما گفت من میرم.اما تا پیش مامانش رفت گفت پاشوووووو در ها رو ببند الان گرگه میاد.طفلکی بچه تا صبح از ترس نخوابید همش تو فکره این بود که اقا گرگه الان کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خلاصه که صبح شد.بیدار شدیم تا ظهر بچه ها بازی کردن.ساعت که4شدهمه گفتیم بریم بیرون.اول رفتیم خونه مامصی بعد هم پروما.بچه ها تا9شب بازی کردن دیگه اخراش خسته شدن.ما هم خرید کردیم و عکس چاپ کردیم1دونه از اون عکس ها ماله خونه مامانی بود که 3تا نوه ها با هم اند.اون عکس رو میزارم اینجا که یادگار بمونه
به ترتیب قد(داداش ماهان,داداش امیرحسین,ایلیا)
راستی,الان داداش ماهان اینجاس و میخواد برای ایلیا بنویسه که یادگاری براشون بمونه
                             

سلام*من ماهان هستم*من تووامیرحسین رادوست دارم*من امده ام خانه ی مامانی*من تا وقتی اینجا بوده ام باشما2تاداداش خیلی خوش گذشت*
ایلیا:من تا وقتی اینجام خیلی خوش حالم*خیلی دوست دارم 3تاداداش بزرگ شیم و سفرکنیم.دیگه حرفی ندارم خداحافظ***