سلام عزیزان*
این وبلاگ رابرای تنها پسرم ایلیا منویسم که وقتی بزرگ شد از مامان باباش تمامه ساعت های زندگیشو یادگاری داشته باشه*خیلی خیلی خدا رو شکر میکنیم برای دادن این پسر سالم و سرحال***
ایلیای مامان:
زیباترین گلهارا برای زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای غم هایت ارزومندیم*
ادامه...
امرووز میخوام از راه افتادن ایلیای مامان بگم راه افتاد راه افتاد ایلیای مامان راه افتاااااااااااااااااد ایلیای من 9ماهش که پرشد و وارده10شد پاشد و5قدم رفت من و باباش خیلی خوشحال شدیم خیلییییییدیگه از روزهای بعد تا هرجا خواست تونست بره الانم اگه تنبلی نکنه دیگه میتونه راه بره خیلی خوشحالم که دیگه هی نمیخوره زمین اما میدونم تازه حرص خوردنام شروع شده.هی بگم ایلیااااااااا مواظب باش ایلیاااااااا نرو ایلیااااااااااااا 1دقیقه بشینیا اینکه بشینم منتظره روزی که ایشاا...دیگه حرص خوردن تمام شه حساسیت ایلیا تخم مرغ
ایلیای مامان بعد از خوردن 2روز از این غذای سالم و پر انرژی چنان تنش ریخت بیرون که دلم میخواست نسل هر چی مرغه از زمین بردارم چه برسه به تخم مرغ بله ایلیای مامان تنش کهیر زد جوری که بچه رو انگار کباب کرده بودیم.بردیم دکتر,دکترش گفت به تخم مرغ حساسیت نشون داده علایم اونم از اب ریزش بینی بود تا خس خس سینه و کهیرو خارش خلاصه دکتر بهمون پماد داد و امپول,البته گفتن اگه با پماد خوب نشد امپول بزنید.که حالا خدا رو شکر 1کم بهتره.مدام تا بتونم میبرمش تو وان اب پر میکنم تا بدنش خنک شه خیلی دلم میسوزه چون طفلی ناله میکنه همش دکترش گفت تخم مرغ هم مثل بادمجان برای بعضی هاایجاد حساسیت میکنه و خیلی باید مواظب بود.ما که تا خوب نشه دیگه نباید بدیم. بعدش هم دکتر گفت چندوقت بگذره ممکنه بهتر شه میتونه کم کم بخوره اینم از ماجرایه ایلیا