به نام خدا
سلام عزیزان*
امروز عکس هایی که ایلیای مامان همراه پسرخاله و پسردایی عزیزش انداختن رو اووردم که بزارم تو وبلاگش.1هفته بعداز تولده ایلیا ما رفتیم اتلیه وبازحمت فراوون این عکس هاروانداختیم من که کلی حرص خوردم که 1کم بخنده اما دیگه مثله بچگیاش که تا میگفتیم بخند میخندید نیست،نمیدونم چرا؟؟؟
هرچی که خلاصه انداختیم عکس هارو بد هم نشد،قربونش برم دیگه مردی شده واسه خودش،توعکسها فهمیدم چقدر کوچولویه مامان بزرگ شده
1دونه از عکس رو میزارم اینجا بقیش رو بی زحمت در ادامه مطلب نگاه کنید
از بزرگ به کوچیک(داداش ماهان،داداش امیرحسین،ایلیای نخودیه مامان)عاشقشووووووووووووووووونم
ممنونم که بهم سرزدین
قربونت برم من که پدر من و مامان مریم رو درآوردی تا چند تا عکس انداختی
سلام به شما،بابا 1عکس هم از خودتون بزارید که اینهمه زحمت این شاه پسرو کشیدین.
ما هی میریم میایم ببینیمتون.نیستید که اصلا.
برمیگردم
پسر ناااااااااااااااااازی دارین!
خدا واستون نگهش داره
ایشالا زیر سایه پدر و مادرش بزرگ شه