ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا
ایلیای مامان

ایلیای مامان

خاطرات ایلیا

خرید شلوار

                                  سلاااااااااااااااااام

*سلام امروز میخوام از خرید لباس واسه ایلیا بگم

 

دیروز رفته بودم واسه ایلیا شلوار بخرم البته نه واسه عید واسه الانش.خلاصه رفتم هی به مغازه ها سرک کشیدم اما اندازه ایلیا و اونجور که میخواستم پیدا نکردم تاااااا

رسیدم به 1مغازه که فروشندش 1اقای مسن بود

رفتم داخل ازشون پرسیدم که شلوار دارید  اندازه پسربچه7ماهه؟گفت بلهههههههه گفتم میشه ببینم؟گفت بله.1دونه اوورد گفتم نه نمیخوام عکس بن10داشته باشه.گفت چراااااااااا؟این بچس ادم بزرگ نیست که.گفتم میدونم اما کارتونی بود عیب نداره فقط بن10 و مرد عنکبوتی نباشه گفت باشه

رفت یه دونه دیگه اوورد.این که اوورد خوب بود خوشم اوومد.گفتم حاجی 1سایز کوچیکتر بده از همین.گفت:نه همین خوبه


گفتم اخه این بزرگه!!!!گفت نه تو نمیفمی همین خوبه


گفتم نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفت :چرا دارم اما اینو ببر چون واسه عید هم بشه بپوشه.گفتم نه ممنون واسه عید داره همینو کوچیکتر بدین گفت نه

دیدم تنها داهش اینه بگم واسه یکی دیگه میخوام .اخه راستش دیگه حال نداشتم بگردم مغازه هارو.داشت برف هم میومد.گفتم واسه کوچیکتر میخوام اینو اون یکی بچم.گفت:اااااااااا زرنگی؟؟میخوای سرمو گول بمالی؟!!!!!؟؟؟؟؟؟

من رو میگید همینجوری فقط نگاش کردم گفتم نمیدییییی؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت چرا دیگه همینو ببر .دیگه کفرم درومده بود

همونو گرفتم پولش هم دادم گفتم بزرگ باشه میارم عوض میکنم .گفت نمیشه شما جوونا عقل ندارید همون اندازه الان میگیرید 2روز دیگه نمیشه تنش کرد.گفتم خب خداحافظ..اومدم بیرون اما انگار کتکم زده بودن

اومدم خونه مامانم گفت مبارکه ببینم.گفتم ایلیا رو بیار تنش کنم.اوورد تنش کردم دیدم همه جاش خوبه چون پیشبندی بود اما قدش....همونجور که انتظار داشتم بود

مامانم گفت این واسه عیدش خوبه.گفتم نه ه ه ه ه ه ه.من واسه الانش میخوام هر چی به اقاهه گفتم گوش نداد

من نمیخواستم این قد بگیرم و ماجرا رو گفتم به مامان.مامان گفت خب کرد اقاهه. اگه کوچیکتر میگرفتی الان شکم ایلیا جا نمیشد بعد تنگ میشد دیگه...

گفتم اخه اینو ببین!!!!!!1 گفت این کار نداره که پاشد اندازه زد گفت کوتاه میکنم .همین دیدم راست میگه اگه کوچیکتر بود جای شکمش تنگ میشد.

خلاصه که چقدر حرص بیخود خوردم اخرش هم با یه قیچی درست شد.طفلکی حاجی.چقدر یکه به دو کردم باهاش.جالب اینجاس اصلا یادم نمیاد مغازش کجا بود که بهش هم گفتم میارم عوض میکنماااااااااااا.از همین جا معذرت 

  * اینم از خرید من.خدایی عجب شلواره اندازه ای خریدماااااااااا                                          




نظرات 7 + ارسال نظر
مرتضی 1390/11/12 ساعت 11:17 ق.ظ http://hoqooqi.blogsky.com



خدا حفظش کنه .. هم مامانتو هم ایلیا رو هم اون مرد مسنه ..

گاهی وقتا مسن ها آدم جوونا رو درک نمیکنن.. ولی گاهی وقتا بر عکسه .. ما فکر میکنیم اونا مارو درک نمیکنن ولی اصل اینه که ما اونا رو نمی فهمیم ..

فامیله فروشنده 1390/11/12 ساعت 11:19 ق.ظ

:))))))))

سارا 13:دی 1390/11/12 ساعت 11:23 ق.ظ

عنکبوتی منظورته؟

نابرده رنج گنج میسر نمی شود ...

مهتاب مامان مسیحا 1390/11/15 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام و درود بر شمااااااااااااااا
منم شما دوست شمااااااااااااااا
می گم عجب ماجرایی داشت این شلواره
حالا عید که تشریف آوردین منزل ما
حنما اون شلواره رو تن ایلیاااااااااااااااااا جون کن
من می خوام ببینمش ش ش ش ش

حتمااااااااا

مامان برهان 1390/11/16 ساعت 04:30 ب.ظ

سلاممممممممم من اومدم
خواهر برای لباس بچه زیاد حساس نباش چون یه بار بشوری خراب میشه

پروین 1391/08/01 ساعت 12:12 ب.ظ

سلامممممم ایلیاروببوس که اینقدر توی لباس خریدنش شانس داره ماجراجالبی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد